به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد، توصیف جهان به صورت یک تقسیمبندی میان بلوک غرب و اتحاد خودکامه چین و روسیه رایج شده است. اما این طرز تفکر محدودیتهایی دارد؛ در قرن بیست و یکم، حداقل ۴ میلیارد نفر یا بیش از نیمی از جمعیت جهان در بیش از ۱۰۰ کشور زندگی میکنند که نمیخواهند طرفی را انتخاب کنند.
این کشورهای «غیرمتعهد» در مجموع با تکه تکه شدن نظم جهانی اهمیت بیشتری پیدا میکنند. این نیمه جهان آنقدر گسترده است که هرگز به عنوان یک بلوک عمل نخواهد کرد. اما اگر میخواهید بفهمید که چرا قیمت نفت به بیش از ۸۰ دلار افزایش یافته است، یا چگونه زنجیرههای تامین در حال بازسازی هستند، یا چشمانداز صلح در اوکراین چه میشود، کشورهای غیرمتعهد بخش تعیینکنندهای از معادله هستند. صعود آنها همچنین یک سوال بزرگ را ایجاد میکند: در حالی که چین و غرب برای نفوذ بر این کشورها رقابت میکنند، چه کسی پیروز خواهد شد؟
گروه غیرمتعهدها چه وضعی دارند؟
در دهههای بعد از جنگ دوم که به دوران جنگ سرد مشهور است، گروهها و سازمانهایی تشکیل میشدند که خود را به نوعی در جهان سوم تعریف میکردند که نه به جهان اول غرب با محوریت آمریکا و نه به جهان دوم شرق با محوریت شوروی متعلق نبودند. اکنون اما کشورهای غیرمتعهد به عضویت سازمان خاصی درنمیآیند. برخی این رویکرد را در مقابل چندجانبهگرایی (Multilateralism) با عنوان «جانبگرایی حداقلی» (Minilateralism) معرفی میکنند که به معنای آن است که کشورها اتحادهای متنوع و کوچک را جایگزین وابستگی سنگین به یک قطب یا بلوک میکنند.
در نگاه اول، بیش از ۱۰۰ کشور ظاهراً بی طرف امروزی هنوز با بسیاری از مشکلات مشابه جنبش غیرمتعهدها در قرن بیستم روبرو هستند. آنها برای منسجم بودن به اندازه غرب، یا حتی اتحاد چین و روسیه، اشتراکات کمی دارند. با این حال، به دو دلیل، دست کم گرفتن نقش آنها اشتباه است.
اولا، نفوذ اقتصادی آنها در حال افزایش است. ۲۵ اقتصاد بزرگ غیرمتعهد را در نظر بگیرید (به عنوان اقتصادهایی که روسیه را تحریم نکردهاند یا گفتهاند مایلند در رقابت چین و آمریکا بیطرف باشند). آنها با هم ۴۵ درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند و سهم آنها از تولید ناخالص داخلی جهانی از ۱۱ درصد زمانی که دیوار برلین سقوط کرد به ۱۸ درصد امروز رسیده که از اتحادیه اروپا نیز بزرگتر است.
دوم، رویکرد آنها به جهان، که بر اساس تمایل آنها برای توسعه ملی شکل گرفته است، شدیدا عملگرایانه شده است. آنها به مدافعان سرسخت جهانی شدن تبدیل شدهاند: از مکزیک گرفته تا اندونزی، آنها میخواهند آزادانه با هر دو طرف شکاف ژئوپلیتیکی تجارت کنند. عملگرایی همچنین به این معنی است که آنها اعتماد محدودی به نهادهای نظم تحت رهبری آمریکا پس از سال ۱۹۴۵ مانند سازمان ملل یا صندوق بین المللی پول دارند. نتیجه یک رویکرد سیال و معاملاتی به جهان است، زیرا کشورها در تلاش برای کسب منافع در چرخش و معامله هستند.
تصویر تجارت کشورهای غیرمتعهد
بررسی وضعیت تجارت ۲۵ کشور منتخب اکونومیست که طرف خاصی را در رقابت بین شرق و غرب نگرفتهاند نشان میدهد آنها به طور متوسط ۴۳ درصد با بلوک غرب، ۱۹ درصد با بلوک چین-روسیه و ۳۰ درصد با سایر کشورها تجارت میکنند. این لیست متنوع شامل طیفهای گستردهای از نظر الگوی حاکمیت است، از کشورهای کاملا دموکراتیک مثل هند و اندونزی تا دیکتاتوریهایی مثل عربستان و مصر. از نگاه اقتصادی نیز گستره وسیعی حضور دارند، از کشور ثروتمندی مانند عربستان با درآمد سرانه ۲۷ هزار دلار تا پاکستان با درآمد سرانه ۱۶۰۰ دلار.
مثالهای زیادی از این نوع کشورها و سیاستهای کاملا مبتنی بر منافع ملی آنها به چشم میخورد. یک مورد بزریل، بزرگترین اقتصاد آمریکای جنوبی است؛ همانطور که فوریه برای مباحث تغییرات اقلیمی به آمریکا رفت تا با بایدن دیدار کند. این ماه به چین سفر و با شی جینپینگ دیدار کرد.
ترکیه مثال دیگری است که میخواهد نقش خود در جهان را پررنگتر کند. ترکیه با ۳۰ دولت آفرییقایی قرارداد امنیتی بسته و صادرات تجهیزات دفاعیش به افریقا از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱ پنج برابر شده است. مشاوران اردوغان میگویند «ترکیه جدید» میتوان شرکای خود را انتخاب کند. این رویکرد واکنش خنثای این کشور در جنگ اوکراین را توضیح میدهد؛ صادرات ترکیه به روسیه در سال ۲۰۲۲ به ۷.۶ میلیارد دلار رسید که ۴۵ درصد بیش از سال قبلی است.
شرکای تجاری ۲۵ کشور منتخب
دوستان شرقی، رفقای غربی
نتایج یک نظرسنجی که توسط شورای اروپایی روابط خارجی منتشر شد نشان میدهد ۴۸ درصد هندیها و ۵۱ درصد ترکها آینده جهان را چندقطبی یا با قدرت غالب غیرغربی پیشبینی میکنند. اما فقط ۳۷ درصد آمریکاییها، ۳۱ درصد مردم اتحادیه اروپا و ۲۹ درصد بریتانیا با این موافقند.
چنین وضعیتی، بسیاری از کشورها را به همکاری با دو طرف غرب و شرق ترغیب کرده است. چین اکنون مهمترین شریک تجاری ۱۲۰ کشور مختلف است. هرچند در گذشته، چینیها عموما در توسعه زیرساختها به کشورها کمک میکردند، اما اکنون در حوزه وامدهی و تامین اعتبار نیز حضور چشمگیری پیدا کردهاند. بررسی صندوق بینالمللی پول (IMF) از ۷۳ کشور در حال توسعه نشان میدهد چین فقط ۲ درصد از بدهیهای خارجی این کشورها را تامین میکرد حال آنکه رقیب غربی، یعنی کلوپ پاریس سهم ۲۸ درصدی داشت. در سال ۲۰۲۰ سهم چین به ۱۸ درصد افزایش و سهم کلوپ پاریس به ۱۰ درصد کاهش یافته است. در مقابل، آمریکا و متحدانش نیز در حال تلاش هستند. آمریکا در حال حاضر ۸۸ مشارکت دفاعی غیر از آنچه در ناتو هست دارد.
ابرقدرتها در این وضع چه میکنند؟
گرچه اکثر کشورها میخواهند از اجبار پیوستن به یک بلوک ژئوپلیتیکی یا بلوک دیگر اجتناب کنند، اما ابرقدرتها برای به دست آوردن آنها رقابت میکنند. چین کشورهای غیرمتعهد را مانند اتحاد جماهیر شوروی، قابل پیشنهاد میداند. به دیکتاتورها و دموکراتها توسعه زیرساخت، فناوری و تسلیحات را بدون پیششرط پیشنهاد میدهد. اما با گذشت زمان، کشورهای غیرمتعهد مطمئنا متوجه خواهند شد که در جهانی که نظم حاکم بر آن به خواست ابرقدرتها برمیگردد، قلدرها بیش از هر کس دیگری خودنمایی میکنند.
با این وجود، غرب باید برای رقابت برای اثرگذاری بیشتر آماده شود. آمریکا و متحدانش باید در مقابل وسوسه تاکتیکهایی که در نهایت آنها را همشکل مخالفان خودکامه خود میکند، مقاومت کنند. با این حال، توسل به نظم لیبرالی که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، برای پیروزی در این بحث کافی نخواهد بود. در عوض، غرب باید با کشورهای غیرمتعهد در شرایط معاملاتی خود با ترکیبی از چماق و هویج تعامل داشته باشد.
برخی از نقاط قوت غرب پایدار هستند: دسترسی به بازار، فناوری و جریان آزاد اطلاعات. بخشهای دیگر پیشنهادها را میتوان بهبود بخشید. از جمله با ارائه یک شبکه انعطافپذیرتر از روابط امنیتی، مانند آنچه آمریکا در حال حاضر با هند دارد؛ همچنین سایر مزایای سخت؛ از کاهش بدهی گرفته تا وامهای مربوط به تغییرات اقلیمی. نظم جهانی در حال ظهور با لحظه تکقطبی آمریکا در دهه ۱۹۹۰ فاصله زیادی دارد. اما در بازار اثرگذاری، غرب میتواند رقابت کند. بیش از ۴ میلیارد نفر مشتاق هستند که ببینند غرب چه چیزی در رقابت با چین ارائه میدهد.
نظر شما